1.سعی کنید تو هرمقام و مرتبه و کسوتی که هستید کارتونو خوب انجام بدید تا دعای خلقی زندگیتونو ازین رو به اون رو کنه . همین که پرستاری باشید که دوتا آمپول رو با یه تایم فاصله ، با لب خندون و خوش بش های وسطش و بدون درد به یه آدم خسته ، از راه رسیده و دردمند تو یه روز شلوغ ِ بیمارستان میزنید یعنی کارتون درسته.
2. اخرین باری که بغلش کرده بودم و با تمام وجودش باهام درد و دل میکرد وقتی بود که مامان بزرگ مُرد یعنی 5 سال پیش. رفته بودیم هال خصوصی پشت خونه که سه تا راه به پشت بوم و دستشویی و حیاط خلوت داشت . تکیه داده بود به راه پله ها و تو بغلم اشک میریخت ، خوب یادش بود که ما قرار گذاشتیم برا هم خواهر باشیم.
دیروز اما رسیده و نرسیده چمدون رو گذاشتم تو اتاق ، شال سرم انداختم و دویدم سمت ماشین، اینبار یکم زیادی دیر رسیدم انگار ....
حواسش به من نبود . بعد یکی دوساعت که خونه خلوت شد و فضا آروم , چشمش افتاد بهم ، خندید گف تو کجا بودی؟ همونطوری اومد سمتم و پریدم بغلش، اینبار من شرمنده بودم با این همه وعده که میام پیشت که اتفاقا اومدم پیشش ,اما بد وقتی .
چند روز از مکالمه مون گذشته بود؟؟ زنگ زده بود و تولدمو تبریک میگفت و بچه ش نق میزد و خدافظی کردیم . چقدر فکر تو سرمه ؟چقدر دیر شد برای کنارش بودن تو روزایی که باید می بودم , مگه نه ؟
یهو صدای زمزمه ش پیچید تو گوشم و یه پتکی بود که خورد تو سرم :
ا یادداشت ها...
ما را در سایت یادداشت ها دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 9alonegirlinskya بازدید : 176 تاريخ : جمعه 15 دی 1396 ساعت: 0:05